پدر وزن گرفت به نام عشق !
هوالرحمن الرحیم
پدری جان داد ؛
تنها یک فاعل ندارد !
که پدر می رود و این جان دختر است که داده می شود به بهانه این رفتن ...
که دختران ، جان بر کفانند به وادی عشق ...
پدری جان داد
و
این
یک جمله ی خبری نیست !
عاطفی هم نیست ...
این جمله ای التماسی است ،
جمله ای پر ز تمنا ، پر ز چشم های خیس ...
این جمله ای شکسته است ، شبه جمله است ...
که همین التماس بود
که روز ازل
شد بهانه ای برای خلق باران ...
که باران بارید ...
که التماس بارید
که خدا بارید و بارید ...
از آن پس ؛
درست پس از این جمله ی التماسی بود
که مقدر شد
پس از مرگ ،
روح ز تن جدا گردد ...
حال ، پدر تنش سرد ِ سرد است
و جای دست هایش بر مو های دخترش گرم ... !
که شب ها
ساعت سرگردانی روح های عاشقی است
که به دور سوختن پنهانی شمع دختری ،
آرام آرام
می گردند ...
دیشب
بوی قدم های بابا می آمد ؛
که جنون دوید
میان هستی !
ــــــ
#س_شیرین_فرد ...
می دانی که شدید به دعایت نیازمندم ...
می دانی که چشمانم دوخته است به دستان رو به آسمان بلند شده ...
می دانی که مومنم به معجزه ی دستانت ...
کرامت کن بر من ...
بگذار
آرام بگیرد
این تلاطم ناآرام !
صلواتی عنایت می کنید ؟ به نیت همه ی پدر و مادر ها ... چه به ظاهر کنارمون نیستند ، چه هستند و قدرشونو نمی دونیم ... !
تا حالا تو صورتشون دقت کردین ؟! ...
شاعرانه ترین واژه ها در همین دو چشم پیداست !
در پایان دوست داشتید
حقیر رو هم دعا کنید ...
عکاس : حقیر ، گروه هنری حنانه
کلمات کلیدی :